معنی شعر علم زندگانی (فارسی هفتم با آرایه های ادبی)

معنی شعر علم زندگانی (فارسی هفتم با آرایه های ادبی)
معنی شعر علم زندگانی (فارسی هفتم با آرایه های ادبی)

معنی و متن کامل شعر علم زندگانی را همراه با آرایه های ادبی و معنی واژه های آن در ادامه در بخش درس و مدرسه می توانید بخوانید.شعر علم زندگانی کلاس هفتم دارای معنی بسیار جالبی می باشد که درباره داستان یک جوجه کبوتر است. اما همه ما معنی ون مفهوم این شعر را در زندگی خودمان و اطرافیان به کرار دیده و شنیده ایم که کاری را شروع می کنیم که درآن سن و موقعیت اصلا مناسب نیست. در ادامه معنی شعر علم زندگانی را به همراه آرایه های ادبی آن می توانید بخوانید.

معنی شعر علم زندگانی فارسی هفتم

کبوتر بچه‌ای با شوق پرواز به جرئت کرد روزی بال و پر باز

معنی: روزی کبوتر بچه ای که علاقه عشق زیادی به پرواز کردن داشت جرئت کرد تا بال هایش را باز کند تا پرواز کند.

پرید از شاخکی بر شاخساری گذشت از بامَکی بر جو کناری

از شاخه ای به شاخه ای دیگر و از خانه ای به خانه ی دیگر پرید.

نمودش بس که دور آن راهِ نزدیک شدش گیتی به پیشِ چشم، تاریک

آن راه کوتاه برایش بسیار طولانی به نظر آمد. به همین دلیل چشمانش تاریک و تیره و خسته شد.

ز وحشت، سُست شد بر جای، ناگاه ز رنج خستگی درماند در راه

ناگهان از وحشت سر جایش سست شد و رنج خستگی در تنش مانده بود.

فتاد از پای، کرد از عجز فریاد ز شاخی مادرش آواز در داد:

از خستگی بر روی زمین افتاد و مادرش که روی شاخه ای دیگر نشسته بود فریاد زد:

تو را پرواز بس زود است و دشوار یز نو کاران که خواهد کار بسیار؟

پرواز کردن برای تو هنوز زود است و کار سختی برای تو است. کسی از فرد تازه کار انتظار کار سخت دارد؟

هنوزت نیست پای برزن و بام هنوزت نوبت خواب است و آرام

هنوز وقت پرواز کزدن بر پشت بام و شاخه ها نیست و باید بخوابی و استراحت کنی.

تو را توشِ هنر می‌باید اندوخت حدیث زندگی، می‌باید آموخت

در حال حاضر تو باید هنر بیاموزی و راه زندگی کردن را یاد بگیری.

بباید هر دو پا محکم نهادن از آن پس فکر بر پای ایستادن

ابتدا باید یاد بگیری چگونه هر دو پایت را محکم بر روی زمین قرار دهی و بعد به فکر ایستادن باشی.

من اینجا چون نگهبانم تو چون گنج تو را آسودگی باید مرا رنج

در اینجا من وظیفه نگهبانی و مراقبت از تو را دارم تا در راحتی باشی. تو مانند گنجی هستی که من باید را رنج و زحمت از آن مراقبت کنم.

مرا در دام‌ها بسیار بستند ز بالم کودکان پرها شکستند

من در دام های بسیاری گرفتار شده ام و کودکان پرهایم بسیار شکسته اند.

گه از دیوار سنگ آمد، گه از در گَهَم سر پنجه خونین شد، گهی سر

بعضی وقت ها از در و دیوار به سمتم سنگ پرتاب می کردند که باعث می شد سر و کله ام خونی شود.

نگشت آسایشم یک لحظه دمساز گهی از گربه ترسیدم گه از باز

یک لحظه آسایش نداشتم گاهی از گربه تسریدم و گاهی از باز( پرنده شکاری)

هجوم فتنه‌های آسمانی مرا آموخت علم زندگانی

این اتفاقات مختلف باعث شد که من راه رسم زندگی را یاد بگیرم.

نگردد شاخک بی‌بُن، برومند ز تو سعی و عمل باید، ز من پند

شاخه ها محکم و تنومند نمی شوند. تو باید تلاش کنی و من هم باید به تو چیزهای لازم را یاد بدهم.

آرایه های ادبی شعر علم زندگانی فارسی هفتم

کبوتر بچه‌ای با شوق پرواز به جرئت کرد روزی بال و پر باز

مراعات نظیر: کبوتر، بال و پر

تشخیص: کبوتر با شوق پرواز

پرید از شاخکی بر شاخساری گذشت از بامَکی بر جو کناری

نمودش بس که دور آن راهِ نزدیک شدش گیتی به پیشِ چشم، تاریک

تضاد: دور و نزدیک

کنایه از خسته شدن: شدش گیتی به چشم او تاریک

ز وحشت، سُست شد بر جای، ناگاه ز رنج خستگی درماند در راه

درمانده در راه کنایه از خسته شدن

فتاد از پای، کرد از عجز فریاد ز شاخی مادرش آواز در داد:

از پا افتادن کنایه از ناتوان شدن

تو را پرواز بس زود است و دشوار یز نو کاران که خواهد کار بسیار؟

نو کاران کنایه از فرد تازه کار و با تجربه

هنوزت نیست پای برزن و بام هنوزت نوبت خواب است و آرام

مراعات نظیر: بزرن و بام

مراعات نظیر: خواب و آرام

پای برزن: توان راه راه رفتن

تو را توشِ هنر می‌باید اندوخت حدیث زندگی، می‌باید آموخت

حدیث زندگی کنایه از راه و رسم زندگی کردن

بباید هر دو پا محکم نهادن از آن پس فکر بر پای ایستادن

مرا در دام‌ها بسیار بستند ز بالم کودکان پرها شکستند

مراعات نظیر: بال و پر

گه از دیوار سنگ آمد، گه از در گَهَم سر پنجه خونین شد، گهی سر

دیوار و در مراعات نظیر

نگشت آسایشم یک لحظه دمساز گهی از گربه ترسیدم گه از باز

گربه و باز مراعات نظیر

هجوم فتنه‌های آسمانی مرا آموخت علم زندگانی

فتنه های زندگانی به من آموخت تشخیص

نگردد شاخک بی‌بُن، برومند ز تو سعی و عمل باید، ز من پند

بی بن تضاد

سعی و عمل: مراعات نظیر

معنی واژه های شعر علم زندگانی فارسی هفتم

  • جرات: شهامت
  • شاخسار: شاخه درخت
  • عجز: ناتوانی
  • شوق: اشتیاق، علاقه
  • جو کناری: جویبار
  • بامکی: بام کوچک
  • سست: ضعیف، بی حال
  • بس: بسیار
  • برزن: محله،کوچه
  • گیتی: جهان، دنیا
  • حدیث: سخن، داستان
  • نوکاران: تازه کاران، بی تجربه ها
  • توش: اندوخته، ذخیره، مخفف توشه
  • هجوم: حمله، یورش
  • گنج: چیزی با ارزش
  • گه: گاه، زمان
  • دمساز: همراه، سازگار
  • برومند: بارور، با ثمر، پر بار
  • فتنه: آشوب، در اینجا بدبختی، عذاب
Rate this post

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *