رمان سدم از کیوان عزیزی
در این پست از سایت مجله روز ، رمان سدم از کیوان عزیزی را اماده کردیم.برای دانلود رمان سدم از کیوان عزیزی در ادامه مطلب همراه ما باشید.
فهرست عناوین
خلاصه رمان سدم از کیوان عزیزی :
سامین یک آقازادهی جذاب و جنتلمن لیا دختری که یک برنامهنویس توانا و موفقه لیا موحد بدجوری دل استادش سامین مهرابی راد رو برده، حالا کسی حق نداره سمتش چپ نگاه کنه.
پارت اول رمان سدم از کیوان عزیزی
دانشکده فنی دانشگاه تهران
خرداد ماه ۱۳۹۵
«لیا موحد»
سردردم هر لحظه بیشتر میشد. دوباره با ناامیدی نگاهی به برگهی سوالات انداختم، ذهنم هیچ جوره یاری نمیکرد. شبنخوابیهای اخیر خسته و ضعیفم کرده بود.حتی یک کلمه هم نشد بنویسم. حس وجود کسی از پشت، بالای سرم باعث شد سرم را که پایین انداخته بودم بالا بیاورم با دیدن استاد، خودم را جمع و جور کردم. نگاهی به برگهی سفید و دستان لرزانم انداخت و پرسید:
– خانم موحد، حالتون خوبه؟! چرا چیزی نمینویسید؟
استاد مهرابیراد(معروف به استاد راد) از آن دسته استادهای اتو کشیده و بسیار جوان دانشکدهی فنی که از ما ورودیهای ۹۳، سه یا چهار سال بزرگتر بود. طبق تحقیقات بچههای کنجکاو، خارج از کشور درس خوانده و بواسطهی پدر با نفوذش آقازاده محسوب میشد، سریعاً بدون تشریفات و طی مراحل متعارف، هیئت علمی دانشگاه معتبر ما شده بود و حالا جوانترین استاد دانشگده است .
دستپاچه و با تته پته گفتم:
– بله خوبم، الآن مینویسم استاد!
به ساعت مارک دستش نگاهی انداخت، کمی خم شد آهستهتر و با ملاطفت گفت:
– نیم ساعت بیشتر وقت نیست، برگهتون هنوز سفیده.
داشت به نرمی و با زبان بیزبانی التماس میکرد، چیزی بنویسم. بی اراده کمی خودم را عقب کشیدم ،بوی خُنک و شیرین اُدکلنش حال و هوای خوبی بهم داد:
– میدونم استاد، حواسم به زمان هست.سریع مینویسم…
فاصله گرفت و دوباره به سمت انتهای سالن رفت، امّا رَدی از بوی خوشش را در مشامم و حس خوب توجهش را در وجودم باقی گذاشت.
رضا احمدی با چند فاصله صندلی از اول جلسه، تمام حواسش به من بود. برای چندمین بار برگشت، با ایما و اشاره پرسید:
“سؤال چند رو میخوای؟”
خداوکیلی حوصلهی این یکی را نداشتم. صدای استاد با تحکم و هشدار گونه از انتهای سالن بلند شد:
– آقای احمدی! سرت به کار خودت باشه.