شعر ماه رمضان ؛ اشعار کوتاه و بلند ویژه ماه مبارک رمضان و تبریک

شعر ماه رمضان ؛ اشعار کوتاه و بلند ویژه ماه مبارک رمضان و تبریک

شعر ماه رمضان و اشعار کوتاه و بلند ویژه تبریک ماه رمضان را در این مطلب گردآوری کرده ایم. امیدواریم این اشعار زیبای مخصوص ماه رمضان مورد توجه شما قرار بگیرد.

شعر زیبا و مذهبی ویژه ماه مبارک رمضان

اشعار زیبا ویژه ماه رمضان

بهار دل شده خزون،دردام و از چشام بخون
نشسته ام یه بار دیگه،پا سفره ی ماه رمضون

خدا خدا خدا خدا…

تو گیر و دار زندگی،عادی شده برام خطا

با این همه رو سیاهی،بازم به من گفتی بیا
ای خالق بنده نواز،میخوام که از تو دور نشم

خیلی داره دیر میشه ها،یه کاری کن عوض بشم
ببین دارم داد میزنم،گناه من و بیچاره کرد

تو صحرای هوای نفس،دل من و آواره کرد
ای که تویی به هر زمان،قرار قلب بی قرار

گناهای این بنده ات و،رو حساب جهلش بذار
به زیر بار معصیت،قد کمون اومدم خدا

به محضرت یه بار دیگه،پشیمون اومدم خدا
ببین پاسفره ی دعا،اشکای این سینه زن و

میگه میون گریه هاش،ببخش من و،ببخش من و
ای خالق آلاله ها،ببر من و یه شب حرم

از در خونه ی حسین،کجا رو دارم که برم
آی عاشقا مثل شما،این همه ی حرف منه

فقط امید ما همین،گریه و سینه زدنه
مرثیه خونی کارمه،مثل تموم عالمین

میون گریه هی میگم،حسین حسین حسین حسین
آقا شنیدم که یه روز،خون به دل شما شده

میون گودال بلا،سر از تنت جدا شده
آقا شنیدم سرت و،به روی نیزه ها زدن

با کعب نی حرومی ها،بر تن بچه ها زدن
بین زمین و آسمون،با اشک جاری از دو عین
یه مادری ناله میزد،غریب مادر یا حسین…

شعر ماه رمضان

شعر درباره ماه رمضان

رمزها در رمضان است، خدا مى‏ داند
برتر از فهم و گمان است، خدا مى ‏داند

لیلة القدر، کدامین شب این ماه خداست؟
چه شبى برتر از آن است، خدا مى ‏داند

هر شبى توبه کنیم از گنه و پاک شویم
لیلة القدر، همان است، خدا مى ‏داند

موسم بندگى چشم و زبان و گوش است
نه همین صوم دهان است، خدا مى ‏داند

گر نباشد همه اعضاى تو تسلیم خدا
روزه ات صرفه ى نان است، خدا مى ‏داند

بار عام و همه مهمان خداوند کریم
ماه آزادى جان است، خدا مى ‏داند

سبط اکبر که در این مه متولد گردید
رمز حسن رمضان است، خدا مى ‏داند

زین مه نیمه مه، ماه خدا کامل شد
عید شادى جهان است، خدا مى ‏داند

میزبان است خدا، در مه میلاد حسن
رمز این نکته نهان است، خدا مى‏ داند

کرمش مایه امید گنه کاران شد
یا حسن، ورد (حسان) است، خدا مى‏ داند

 

 

شعر ماه رمضان

اشعار ماه رمضان

ماه برکت زِ آسمان می آید

صوت خوش قرآن و اذان می آید

تبریک به مؤمنینِ عاشق پیشه

تبریک،بهار رمضان می آید

هر زمان افطار خود با آب که وا می کنم
دیده هایم را فقط از اشک دریا می کنم

علت بیچاره گی ام را خودم فهمیده ام
کم سحرها با خدای خویش نجوا می کنم

آن قدر بیچاره هستم می نشینم روز و شب
در گناه افتادن خود را تماشا می کنم

جای این که مایۀ آرامش آقا شوم
با معاصی خون به قلب زار آقا می کنم

هی گناه و توبه و هی پشت هم شرمندگی
با خودم دارم چرا این قدر بد تا می کنم؟!

این چنین باشد برایم مرگ خیلی بهتر است
من که می دانم خودم را خوار و رسوا می کنم

با تمام رو سیاهی تا که می گویم حسین
در دل تو باز هم من خویش را جا می کنم

آب می بینم نمی نوشم، لبم می سوزد و
بیشتر یاد لب عطشان سقا می کنم

یاد آن لحظه که هی می گفت مشکم واجب است!
مشک را من می رسانم، کار خود را می کنم

تیرها را با دل و جانم به چشمم می خرم
تا که خود را لایق دیدار زهرا می کنم

با لب تشنه به روی هستی خود پا گذاشت
عاقبت سر را به روی دامن زهرا گذاشت

شعر ماه رمضان

شعر تبریک ماه مهمانی خدا

خبر آمد که بهار دل ما آمده است
مژده ی  کم شدن فاصله ها آمده است
باز از عرش خداوند ندا آمده است
بندگان ماه خدا، ماه خدا آمده است
من که پابند هوس ها و گناهم چه کنم؟
نفسِ سوخته ای در تهِ چاهم چه کنم؟
خبر آمد که کریم آمد و در واشده است
سفره پرداز قدیم آمد و در وا شده است
اسم رحمان و رحیم آمد و در وا شده است
درد عصیان مرا خویش مداوا شده است
آی مردم به خدا ربِّ رحیمی داریم
سجده آرید، خداوند کریمی داریم
ای که بخشنده ی هر جرم و گناهی، العفو
به پشیمان شدگان نیز پناهی، العفو
من پشیمان شده ام؛ نیم نگاهی، العفو
یا الهیّ و الهیّ و الهی  العفو
سائلی را به سر سفره ی خود راه بده
من گدای توأم ای حضرت الله- بده!-
یارب این سوخته دل را که محک لازم نیست
بچه ای را که کتک خورده، فلک لازم نیست
گرد خوان تو فقیرم من و شک لازم نیست
تا سر سفره حسین است نمک لازم نیست
به لبم خورد کمی آب، مرا بخشیدند
ای فدای لب ارباب، مرا بخشیدند

امیر عظیمی

شعر ماه رمضان

شعر کوتاه ماه روزه داری

ماه برکت زِ آسمان می آید

صوت خوش قرآن و اذان می آید

تبریک به مؤمنینِ عاشق پیشه

تبریک،بهار رمضان می آید

شعر ماه رمضان

اشعار کوتاه ماه رمضان

امشب طلب عشق زِدلدار کنیم

شیطان رجیم را سر دار کنیم

امر فرجش اگر مهیا باشد

این ماه کنار یار افطار کنیم(انشاالله)

حسین وکیلی زارچ

شعر ماه رمضان

شعر برای ضیافت ماه رمضان

آنکه از فرط گنه ناله کند زار کجاست؟

آنکه زاغیار برد شکوه بر یار کجاست

باز ماه رمضان آمد و بر بام فلک

می زند بانگ منادی که گنه کار کجاست

سفره رنگین و خدا چشم به راه من و توست

تاکه معلوم شود  طالب دیدار کجاست

بار عام است خدا را به ضیافت بشتاب

تا نگوئی که در رحمت دادار کجاست

مرغ شب نیمه شب دیده به ره می گوید

سوز دل ساز بود دیده بیدار کجاست

ماه رحمت بود ای ابر خطاپوش ببار

تا نگویند که آن وعده ایثار کجاست

حق به کان کرمش طرفه متاعی دارد

در و دیوار زند داد خریدار کجاست

آن خدائی که رحیم است و کریم است و غفور

گوید ای سوته دلان عاشق دلدار کجاست

من ژولیده به آوای جلی می گویم

آنکه با توبه ستاند سپر نار کجاست

ژولیده نیشابوری

شعر ماه رمضان

شعر بلند ماه رمضان

مبارک باد آمد ماه روزه

رهت‏ خوش باد، ای همراه روزه

شدم بر بام تا مه را ببینم

که بودم من به جان دلخواه روزه

نظر کردم کلاه از سر بیفتاد

سرم را مست کرد آن شاه روزه

مسلمانان، سرم مست است از آن روز

زهی اقبال و بخت و جاه روزه

بجز این ماه، ماهی هست پنهان

نهان چون ترک در خرگاه روزه

بدان مه ره برد آن کس که آید

درین مه خوش به خرمنگان روزه

رخ چون اطلسش گر زرد گردد

بپوشد خلعت از دیباه روزه

دعاها اندرین مه مستجاب است

فلک‌ها را بدرد آه روزه

چو یوسف ملک مصر عشق گیرد

کسی کو صبر کرد در چاه روزه

سحوری کم زن ای نطق و خمش آن

ز روزه خود شوند آگاه روزه

شعر رمضان

رمزها در رمضان است، خدا مى‏‌داند

برتر از فهم و گمان است، خدا مى‌داند

لیله القدر، کدامین شب این ماه خداست؟

چه شبى برتر از آن است، خدا مى‌داند

هر شبى توبه کنیم از گنه و پاک شویم

لیله القدر، همان است، خدا مى‌داند

موسم بندگى چشم و زبان و گوش است

نه همین صوم دهان است، خدا مى‌داند

گر نباشد همه اعضاى تو تسلیم خدا

روزه‌ات صرفه‌ى نان است، خدا مى‌‏داند

بار عام و همه مهمان خداوند کریم

ماه آزادى جان است، خدا مى‌‏داند

سبط اکبر که در این مه متولد گردید

رمز حسن رمضان است، خدا مى‌‏داند

زین مه نیمه مه، ماه خدا کامل شد

عید شادى جهان است، خدا مى‌داند

میزبان است خدا، در مه میلاد حسن

رمز این نکته نهان است، خدا مى‏‌داند

کرمش مایه امید گنه کاران شد

یا حسن، ورد (حسان) است، خدا مى‏‌داند

***

رمضان شهر عشق و عرفان است

رمضان بحر فیض و احسان است

رمــضــــان، مــاه عــتــرت و قــرآن

گــــاه تــــجدید عهد و پیمان است

رمــضــان امــتــــداد جــــاده نــــور

در گذرگاه هــر مــــسلمــان است

رمــضــان چــلچــراغ نـــور افـشان

در شبــستان قلــب انـسان است

مـــاه تــحکــیــم آشنـــایــــى‌هـــا

مــاه تعــطیل قــهر و حرمان است

مـــاه شـــب زنــده‌دارى عـشــاق

مــاه بــیــدار بــاش وجــدان است

مـــاه اشــک و خـروش و ناله و آه

راه برگــشت هــر پــشیمان است

مــــاه آســـایــش قــلــوب بــشــر

مــاه پــالایــش تـــن و جــان است

مــــاه تــسلیــم در بــــر خـــالـــق

مــاه تــمریــن کــار نــیـکــان است

رمضــان چــشمــه عـطــاى خـــدا

ماه عفو و گذشت و غفــران است

رمــضــان رهــنـــمــا و راه گــشــا

بهــر گــم گـشتگان حـیــران است

رمــضــان شــاخسارى از طــوبـى

غرفه‌اى از بــهشـت رضوان است

رمــضــان بــارگــــاه (بــســم ا…)

جلــوگاه (رحیـم) و (رحمان) است

مــاه تـــحصیــل دانــش و تــقــوى

گــاه تــطهـیــر و راه ایــمـان است

مــــاه اکـــرام عـــتــرت و قـــــرآن

مــــاه اطفــــاء نــــار نــیــران است

عیــــد مســعــود زاد روز حــســن

روز پــر فــیــض نــیــمــه آن است

شــب قــدرش ســلام بــر مــهدى

تــا بــه فـجرش که نور باران است

مـــغــرب آفــتــاب عــمــر عــلـــى

مشــرق مــــاهتــــاب قــرآن است

در چــنین مه که انس و جان یارب

بر سر سفــره تــو مــهــمـان است

نظـــرى ســوى دردمنــدان کــــن

اى کــه نــامـت شفا و درمان است

بــــارالــها بــــه درگــه کــــرمـــت

سائــل خــستــه دل فـراوان است

کشــــور مــــا بــهشت زهــرا شد

بس کــه پــر لاله خــاک ایران است

اى خــــــدا آرزوى ایــــــن امـــــت

جشــن پــیــروزى شــهیــدان است

واى بــر حـال آن کسى که حسان

خــصــم قــرآن و یـار شیطان است

***

رمضان آمد و آهسته صدا کرد مرا

مستعد سفر شهر خدا کرد مرا

از گلستان کرم طرفه نسیمى بوزید

که سراپاى پر از عطر و صفا کرد مرا

نازم آن دوست که با لطف سلیمانى خویش

پله از سلسله دیو دعا کرد مرا

فیض روح‌القدسم کرد رها از ظلمات

همرهى تا به لب آب بقا کرد مرا

من نبودم بجز از جاهل گم کرده رهى

لایق مکتب فخر النجبا کرد مرا

در شگفتم ز کرامات و خطاپوشى او

من خطا کردم و او مهر و وفا کرد مرا

دست از دامن این پیک مبارک نکشم

که به مهمانى آن دوست ندا کرد مرا

زین دعاهاست که با این همه بى‌برگى و ضعف

در گلستان ادب نغمه سرا کرد مرا

هر سر مویم اگر شکر کند تا به ابد

کم بود زین همه فیضى که عطا کرد مرا

***

سلامم بر تو ای ماه شریف و ماه بی‌همتا

درودم بر تو ای ماه عزیز خالق یکتا

سلامم بر تو ای ماه دعا ای ماه آمرزش

درودم بر تو ای ماه ثنا ای ماه آمرزش

سلامم بر تو ای ماه ورع ای ماه استغفار

درودم بر تو ای ماه نماز و ماه استغفار

سلامم بر تو ای ماه فضیلت ماه آزادی

درودم بر تو ای ماه عزیمت ای مه شادی

سلامم بر تو ای ماه هدایت ای مه ایمان

درودم برتو ای ماه عنایت ای مه سبحان

سلامم بر تو ای ماه تلاوت ای مه فرقان

درودم بر تو ای ماه شهادت ای مه قرآن

سلامم بر تو ای ماه مبارک ماه وعظ و پند

درودم بر تو ای ماه سالک ای مه پیوند

سلامم بر تو ای ماه ولایت ای مه والا

درودم بر تو ای ماه سعادت ای مه رعنا

***

آن‌که از فرط گنه ناله کند زار کجاست؟

آن‌که ز اغیار برد شکوه بر یار کجاست

باز ماه رمضان آمد و بر بام فلک

می‌زند بانگ منادی که گنه‌کار کجاست

سفره رنگین و خدا چشم به راه من و توست

تاکه معلوم شود  طالب دیدار کجاست

بار عام است خدا را به ضیافت بشتاب

تا نگوئی که در رحمت دادار کجاست

مرغ شب نیمه شب دیده به ره می‌گوید

سوز دل ساز بود دیده بیدار کجاست

ماه رحمت بود ای ابر خطاپوش ببار

تا نگویند که آن وعده ایثار کجاست

حق به کان کرمش طرفه متاعی دارد

در و دیوار زند داد خریدار کجاست

آن خدائی که رحیم است و کریم است و غفور

گوید ای سوته دلان عاشق دل‌دار کجاست

من ژولیده به آوای جلی می‌گویم

آن‌که با توبه ستاند سپر نار کجاست

ژولیده نیشابوری

***

دوباره سفره ی اشک است و فیض ماه خودم

دوباره نیمه شبی و بساط آه خودم

رسیدم اول کاری که معترف بشوم

 نشان به کس ندهم نامه ی سیاه خودم

کسی به جز تو خبردار نیست از حالم

 میان محکمه آرم که را گواه خودم ؟

قشون اشک فرستاده ام به درگاهت

ذلیل عفو توام با همه سپاه خودم

به من تو راه نشان دادی و نفهمیدم

فقط دویدم و رفتم به کوره راه خودم

چه ظلم ها که نکردم به خود در این دنیا

 چه چوب ها که نخوردم من از نگاه خودم

حیا نکردم و دنبال معصیت رفتم

 شدم من عبد فراری و دل بخواه خودم

چه صبر داری و خسته نمی شوی از من

خودم که خسته ام از این همه گناه خودم

تمام ترس من این است مرگ من برسد

که پی نبرده ام آن دم به اشتباه خودم

به دست های خودم ساختم قفس ها را

ببین که حبس شدم در میان چاه خودم

” بجز حسین مرا ملجا و پناهی نیست “

بگو به من که : بیا بنده در پناه خودم

میان قبر بگویم حسین و گریه کنم

دلم خوش است به این اشک گاه گاه خودم

امیدواریم از خواندن این اشعار لذت برده باشید می توانید در بخش دیگر متن ماه رمضان و عکس پروفایل ماه رمضان را هم بخوانید.

Rate this post

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *