نظریه جرم شناسی ادوین ساترلند هاردین
فهرست عناوین
بیوگرافی ادوین ساترلند هاردین
ادوین ساترلند هاردین ( Edwin Hardin Sutherland)، متولد ۱۳ اوت ۱۸۸۳ در گیبن ایالت نبراسکا و متوفای ۱۱ اکتبر ۱۹۵۰ بلومینگتون ایالت ایندیانا ، یک جامعهشناس آمریکایی بود. او به عنوان یکی از با نفوذترین جرمشناسان سدهٔ بیستم محسوب میشود. او به عنوان یک جامعهشناس از مکتب کنش متقابل نمادین است که بیشتر برای تعریف جرم یقه سفید و پیوند افتراقی ، که یک نظریهٔ عمومی در مورد جرم و بزهکاری است شناخته شدهاست. ساترلند دکترای خود را در جامعهشناسی از دانشگاه شیکاگو در سال ۱۹۱۳ به دست آورد.
او یکی از با نفوذ ترین جرم شناسان قرن 20 در نظر گرفته شده و برای تعریف ((انجمن دیفرانسل)) یک نظریه از جرم و جنایت را تشریح می کند.
ادوین ساترلند تا حد زیادی درگسترش درک ما از جرم و جنایت درجرم شناسی کمک کرده است. نظریه خود را از “انجمن دیفرانسیل” اگر چه به شدت انتقاد بنیادی در توسعه از دیگر نظری های دگیری اجتماعی را دنبال داشته اما محبوبیت این تعریف هنوز هم در میان جرم شناسان مدرن برای سادگی و انسجام آن است. شناخت او این است که تعاملات خود را با دیگران بر پایبندی ما به ، هنجارها ی اجتماعی و قوانین ،سهم ارزشمند را برای درک ما از طبیعت انسان بود .
ساترلند معتقد است که هرگاه بین هنجارها و نهادهای اجتماعی تضاد حاصل شود، نظامگسیختگی بهوجود میآید.
تعریف جرم
تعاریف متفاوتی از جرم شناسی شده است، اما تعریف ساده و جدیدی که ساترلند (جرم شناس بنام) از جرم شناسی ارائه داده است؛ بر اساس این تعریف جرم شناسی عبارت است از: «مطالعه عوامل بزهکاری» .
ساترلند معتقد بود که کج روی و جرم را می توان هم با استعدادها و ویژگی های فردی تبیین کرد و هم با علل وضعی . به نظر وی ، شاید عوامل وضعی مهم تر از عوامل شخصی باشند.
مکتب جرم شناسی شیکاگو
ادوین ساترلند یکی از جرم شناسان برجسته ی جرم شناسی در آمریکاست که پایان نامه دکترای خود را در زمینه بیکاری در دانشگاه شیکاگو داشته است . کتابی دارد تحت عنوان اصول جرم شناسی که اولین چاپ آن در سال 1924 منتشر شده است . این کتاب تاکنون بارها تجدید چاپ شده است . در کلیات جرم شناسی هم گفتیم که جرم شناسی های واکنش اجتماعی در آمریکا متولد شده است . کلاً در کشورهای آمریکایی جرم شناسی از بعد اجتماعی توسعه یافته است و جامعه شناسی جنایی بیش از روان شناسی جنایی و زیست شناسی جنایی مورد توجه قرار گرفت. در آمریکا در دانشگاه شیکاگو بیشتر از سایر دانشگاه ها ، در زمینه مسایل اجتماعی ، انحرافات اجتماعی مطالعه و تحقیق و پژوهش انجام شده و مکتبی به وجود آمد که به مکتب شیکاگو مشهور است .
در ابتدای قرن بیستم مطالعات آماری در شیکاگو نشان می داد که بزهکاری ، کج رفتاری و ارتکاب جرم به صورت یک شیوه ی رفتاری و یک سلوک درآمده است . ارتکاب جرایم مخل امنیت ، سرقت ، قتل باندهای تبهکارانه در این شهر شیوع پیدا کرده بود گروه ها و دسته جات مختلفی که اوباش گری می کردند و به صورت باندی مرتکب سرقت و سایر جرایم مخل امنیت می شدند بیداد می کرد.
این وضعیت سوالی بود که محققین مکتب شیکاگو درصدد حل آن برآمدند و راجع به چرایی این وضعیت تحقیق کردند . ساترلند یکی از بزرگان جرم شناسی با الهام از تحقیقات مکتب شیکاگو نظریه ای را مطرح کرد با عنوان معاشرت های ترجیحی : اساس این نظریه آن است که جرم در تعامل ( ارتباط ) میان فرد با گروه های مجرم و منحرف آموخته می شود . ایشان تلاش کرد اثبات نماید که جنایت و انحراف از طریق انتقال فرهنگ ( فرهنگ جرم ) در میان گروه های اجتماعی صورت می گیرد . ماحصل کلام اینکه ساترلند معتقد است که جرم در محیط آلوده به فساد آموخته می شود . البته قبل از ساترلند دانشمند دیگری به نام تارد اعلام نموده بود که جرم ناشی از تقلید است .
زمینه های پیدایش نظریه ساترلند
یکی از دیدگاه هایی که در خصوص تأثیر عوامل اجتماعی در جرم وجود داشته و برخی از محققین بر این بنا نظریاتی در این خصوص ارائه نموده اند این هست که جرم در اجتماع آموخته می شود . قبلاً هم در بررسی نظریه تارد گفتیم که ایشان معتقد بود که جرم ناشی از تقلید هست و سه قانون یا سه قاعده تقلید را هم ایشان اعلام می نمود که انسان معمولاً در زندگی از محیطی که از نظر فیزیکی به او نزدیک هست بیش از سایر عوامل متأثر می شود ( قانون اول تقلید ) یعنی اینکه انسان از محیطی که از نظر فیزیکی به او نزدیک هست بیش از سایر عوامل اجتماعی متأثر می شود . قانون دوم تقلید اعلام می کرد که انسان از افرادی که از نظر اجتماعی فرا دست وی هستند تبعیت و تقلید می کند ، بنابراین اگر کسی در یک محیط مجرمانه ای قرار بگیرد که آن محیط دارای افرادی باشد که در رأس آن باند مجرمانه هستند یقیناً طرز سلوک او را زیردستان و فرودستان می آموزند و قانون سوم هم این بود که جرم در طول زمان تابع مد هست و متحول می شود و دگرگون می شود . شاید ساترلند بیش از سایر دیدگاه های جامعه شناسان پیشین از نظریه تارد الهام گرفته است . البته یک زمینه ای هم وجود داشته است .
قبلاً گفتیم که در نیمه اول قرن بیستم یک مکتبی در دانشگاه شیکاگو ظهور کرد که خیلی مشهور هست در جامعه شناسی تحت عنوان مکتب جامعه شناسی شیکاگو و در این مکتب، بسیار در خصوص جامعه شناسی انحرافات تحقیقات عمیقی را انجام گرفت و تحقیقاتشان شهرت جهانی دارد تحقیقات بسیار مفصلی را انجام دادند و محوریت مطالعاتشان هم در خصوص این بود که چرا جرم در شهر شیکاگو و برخی دیگر از شهرهای آمریکا مانند تکزاس ، به صورت فعالیت های باندی و گروهی درآمده به ویژه جرائم علیه امنیت ، جرایم علیه اموال و جرایم علیه اشخاص . این اساس تحقیق و مطالعه دانشمندان مکتب شیکاگو بود . نظریه تارد هم که در حقیقت در قرن نوزدهم میلادی ارائه شده بود شاید چندان راهگشا نبود . ساترلند با تلفیق نظریه تارد و برخی تحقیقاتی که دانشمندان مکتب شیکاگو انجام داده بودند ، نظریه ای را برای اولین بار مطرح کرد و اعلام کرد که : جرم ناشی از قرار گرفتن فرد در محیط آلوده به فساد و تبهکاری است ، جرم در محیط آلوده به جنایت و تبهکاری آموخته می شود .
در آغاز قرن 18 میلادی، افکار و عقاید فرّی بعدها توسط جامعهشناس معروف فرانسوی «دورکیم» مورد مطالعه قرار گرفت و با استفاده از آمار جنائی، قوانین و تزهای فرّی و دورکیم، دو اندیشمند آمریکائی بهنامهای «ساترلند» و «سلین» به مطالعاتی دست زدند که نتیجه آنها به فرمول کشیدن دو نظریه بود:
1ـ نظریه معاشرتهای ترجیحی یا اختلاف فرهنگها.
2ـ نظریه تعارضهای فرهنگی یا اختلاف فرهنگها.
طبیعتاً معاشرتهای ترجیحی بر نظریهای مبتنی است که «تیر گارُ یرتایه» به بررسی آن پرداخته بود. پایگاه اجتماعی فرد محلی است که با توجه به اهمیت ارزشهای اجتماعی به اعتقاد وی محقق میگردد. طبق این نظریه، فردی که عضو گروههای اجتماعی است، عمدتاً تحت تاثیر افکار و عقاید و اصولی است که به آنها بیشتر احساس تعلق میکند و این از مصادیق بارز معاشرتهای ترجیحی است. در اینجا جامعه از طریق اصلاح گروهها از جمله مدرسه، کلوپهای ورزشی و باشگاهها به مبارزه با جرم میپردازد.
اما در نظریه تعارض فرهنگی، سلین بر اساس مطالعات خود جامعه آمریکا را به فرمول کشید. اصولاً آمریکا کشوری است جدیدالتأسیس و تشکیل شده از ملیتها و فرهنگهای مختلف که در عین حال دارای یک فرهنگ حاکم به نام فرهنگ آمریکائی میباشد. فرهنگ آمریکائی ترکیبی از خردهفرهنگهای موجود در آمریکا است، و زندگی آمریکائی و افرادی که در این فرهنگ زندگی میکنند دارای خصایص ویژهای میباشند. موضوعاتی که جزئیات شیوه زندگی آمریکائی را تشکیل میدهد، به عنوان فرهنگ برتر جامعه آمریکا حاکمیت دارد، ولی در عین حال خردهفرهنگهای موجود در آمریکا نیز موجب میشوند که همیشه بین آنها تصادم بوجود آید. بنابراین، نظریه تعارض فرهنگی عمدتاً در جوامع مهاجرپذیر مصداق دارد.
نظریه معاشرت ترجیحی یا همنشینی افتراقی
جرم شناسی به نام ساترلند اعلام نمود که علل تکوین جرم معاشرت با افراد تبهکار است و نظریه ای به نام معاشرت ترجیحی اعلام نمودند. به عبارتی دیگر رفتار انحرافی مثل سایر رفتارهای اجتماعی از طریق هم نشینی وپیوسته گی با دیگران اموخته میشود.
شاید گفته شود نظریه ادوین ساترلند چندان هم تازه و ابتکاری نیست چرا که از قدیم الایام به تأثیر محیط بر رفتار فرد تأکید شده است . در پاسخ به این موضوع باید گفت که در مقایسه با نظریات پیشین این نظریه بدیع و ابتکاری است اگر چه ممکن است بگوئیم که این مطالبی که دانشمندان مطرح می کنند مطالبی هستند که همینطوری هم بدون مطالعه هم به آنها رسیده ایم . مثلاً در جامعه ما اگر از یک شهروند عادی پرسیده شود که : فلان شخص چرا مرتکب جرم شده است ؟ در پاسخ بگویند که با دوستان ناباب رفت و آمد کرده است . رفیق بد داشته است . ولی به صورت تئوری و نظری این ها دسته بندی نشده اند و هنر این دانشمندان این بود که یک سری واقعیت های اجتماعی را کشف کرده و تئوریزه کرده اند . شاید می شود گفت که این ها اختراعی نکردند یک سری واقعیات موجود را کشف کردند و البته گاه می بینید که نظریاتی که ارائه کرده اند خیلی بدیع و ابتکاری است . مثل نظریه آقای مرتون .
پس در نظریه ایشان جرم یک رفتار هست که آموخته می شود و گفتیم آموختن جرم از دو بعد هست یا از جهت شگردها و شیوه های ارتکاب جرم است و یا از جهت انگیزه ها و سائقه هایی که فرد را به سمت ارتکاب جرم هدایت می کند ودر اصل پنجم هم گفتیم که ورود فرد به عالم تبهکاری بستگی دارد به این که فرد معاشرت داشته باشد یا افراد و گروه های مخالف قانون و یا موافق قانون ، در فرضی که فرد در گروه های جامعه ستیز معاشرت و آمد و رفت داشته باشد و ارتباط داشته باشد تردیدی نیست که به دلیل غلبه رفتارهای خلاف قانون بر رفتاری موافق قانون و مشروع و همچنین کثرت ارتباط فرد با گروه های جامعه ستیز تردیدی نیست که فرد در آینده در مسیر ارتکاب جرم قرار می گیرد . اصل مهم و بنیادین نظریه ساترلند هم همین بود که در صورتی که جامعه ستیزی در محیط پیرامون فرد بر قانون مندی و قانون مداری غلبه داشته باشد این احتمال بیشتر هست که فرد به جرم آلوده شود و این را درواقع « اصل فراوانی معاشرت با افراد ناباب » نام نهاده اند .
از دیدگاه ساترلند جرم در نتیجه ترجیح یا غلبه ی محیط های ناباب ، کج رو و ضد اجتماعی بر محیط های قانون مدار و ارزش مدار بر فرد خاص آموخته می شود . فرد در چنین شرایطی ارتکاب جرم را می آموزد . معاشرت با فرد یا گروه کجرو زمانی جرم زاست که اولاً دارای فراوانی باشد ( تکرار شود ) ثانیاً از نظر مدت، استمرار داشته و طولانی باشد . ثالثاً از نظر کیفی به نحوی باشد که اصطلاحاً ارتباط ارتباطی صمیمانه و گروهی باشد یعنی فرد وارد گروه کجرو شود و اهداف را بپذیرد . در چنین شرایطی مرتکب جرم خواهد شد . این نظریه در مورد بزهکاری اطفال و نوجوانان بیش از سایر بزهکاران ( افراد بالغ ) کارآیی دارد چرا که انسان در دوره ی طفولیت و نوجوانی بیشتر تابع احساسات و عواطف است و به بررسی حسن و قبح اعمال کمتر توجه می کند . تابع غرایز و احساسات درونی است در حقیقت غلبه ی احساس بر عقل بیش از هر دورانی ، در دوران نوجوانی مشهود است . فرایند یادگیری سریع تر است . وابستگی طفل و نوجوان به گروه های دوستان و هم سالان بیشتر است . نیاز به محبت هم در چنین مواردی موجب پناه بردن طفل و یا نوجوان به محیط امن تر می شود . ممکن است این محیط امن تر همان محیط مجرمانه باشد مانند فرار دختران از منزل که غالباً تحت تأثیر یک سری محرک های محیطی صورت می گیرد .
نظریه همنشینی افتراقی ادوین ساترلند، مشهورترین نظریه از مجموعه نظریه های جامعه پذیری یا یادگیری در مباحث کجرفتاری اجتماعی است. نکته اصلی نظریه ساترلند این است که افراد به این علت کجرفتار می شوند که تعداد تماسهای انحرافی آنان، بیش از تماسهای غیر انحرافیشان است. این تفاوت تعامل افراد با ایده های کجرفتارانه نسبت به ایدههای همنوایانه، علت اصلی کجرفتاری آنها است. به اعتقاد وی، کجرفتاری یادگرفتنی است و نه ارثی و نه محصول بهره هوشی پایین یا آسیب مغزی. بخش اصلی یادگیری کجرفتاری در حلقههای درون گروههای صمیمی و تحت تأثیر رسانهها روی می دهد. ساترلند در سطح تعامل اجتماعی مدعی شد که افراد به همان شیوهای که یاد می گیرند از قوانین تبعیت کنند، به همان شیوه هم یاد می گیرند که کجرفتار بشوند .
ساترلند با توجه تاثیرگذاری گروه ها نسبت به رفتار انسان و به تاسی از نظریات یادگیری در حوزه روانشناسی، نظریه معاشرت های ترجیحی را در قالب 9 رکن بیان کرده و معتقد است که رفتار مجرمانه یک امر ارثی نیست، بلکه یک امر اکتسابی و آموختنی است.
نظریه ساترلند و جرایم کودکان
نظریات ساترلند در رابطه با جرائم اطفال و نوجوانان بیش از سایر طبقات مجرمین مورد پذیرش قرار گرفته است و علت این است که فرایند یادگیری و اکتساب در میان کودکان و نوجوان قوی تر هست . از نظر روان شناختی در برهه ای از رشد تکامل هوشی و فرایند یادگیری قرار دارند که مستعد این هستند که هر نوع رفتاری را بپذیرند و آموزش ببینند . این نظریه بیش تر در خصوص جرائم اطفال و نوجوانان جرایمی که بیشتر به صورت باندی و گروهی انجام می شود کاربرد دارد .
این نظریه بیشتر در مورد کودکان و نوجوانان و به صورت باندی و سازمان یاقته محقق می یابد مصداق دارد . پس در نظریه ایشان جرم رفتاری است که آموخته می شود هم از نظر فیزیک جرم و … ورود فرد به ارتکاب جرم بستگی به معاشرت های وی دارد .
ارکان نظریه ساترلند
1-رکن اول : ساترلند معتقد است که جرم آموخته می شود .
عده ای از جرم شناسان پیشین از جمله لومبرزو ، انریکوفری و زیست شناسان جنایی اعتقاد به ارثی بودن وهمین طور جبری بودن جرم داشتند . معتقد بودند که جرم ریشه ی زیستی / ژنتیکی یا پزشکی دارد اگر چه انریکوفری اعتقاد به تأثیر عوامل اجتماعی در جرم داشت اما معتقد بود که عوامل اجتماعی جبرأ فرد را به سمت ارتکاب جرم هدایت می کنند . اما در بینش ساترلند جرم مانند هر رفتار دیگری است و زمانی فرد مرتکب جرم می شود که بیاموزد چگونه مرتکب جرم شود ایشان مثال می زند تا زمانی که شخص در زمینه مکانیکی آموزش نبیند نمی تواند مکانیک شود . ( اصل اول این بود که جرم آموخته می شود و توجیه آن بود که همانطور که سایر رفتارها آموخته می شود و نیاز به آموزش دارد جزم نیز آموخته می شود )
2-اصل دوم : اینکه جرم در یک فرایند ارتباطی میان فرد با افراد کجرو آموخته می شود .
ارتباط گروه ها ، دوستان ناباب با فرد زمینه ای است برای اینکه ارتکاب عمل مجرمانه آموخته شود . معمولاً این ارتباط یا ارتباط کلامی است یا رفتاری و حرفه ای .
3-اصل سوم : از اصول نظریه ساترلند این است که فرا گرفتن جرم غالباً در یک گروه صورت می گیرد که آن گروه برای فرد ، گروه مرجع محسوب است .
اگر چه این امکان وجود دارد که ارتکاب جرم از طریق رادیو و تلویزیون ، مجلات و غیر اینها آموخته شود اما آنچه که از نظر ساترلند محور یادگیری اعمال مجرمانه را تشکیل می دهد گروه های ناباب ، باندهای مجرمانه و تبهکارانه است .
توضیح اینکه گفتیم که یک سری دیدگاه هایی در جرم شناسی وجود داشت که معتقد بودند جرم یک پدیده جبری هست و در حقیقت خصوصاً لومبرزو و بعضی دیگر از دانشمندان جرم شناسی که پیروان مکتب زیست شناسی جنایی بودند ، اعتقاد داشتند که جرم در نتیجه توارث از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود و رشته در ژنتیک انسان دارد و دیدیم که لومبرزو می گفت که : جرم ریشه در نوعی نقص در تکامل فرد دارد . به همین جهت هر گونه عقیده ای را در خصوص امکان درمان مجرم یا اصلاح وی و یا پیشگیری از جرم رد می کرد ، یک سری انسان ها در دیدگاه لومبرزو و طرفداران مکتب زیست شناسی جنایی محکوم به مجرم بودن ، بودند ، محکوم بودند به این که حتماً مرتکب جرم می شوند و نمی شد به هیچ طریقی از ارتکاب جرم آنها پیشگیری کرد . علت این بود که ایشان اعتقاد به جبری بودن پدیده مجرمانه داشتند .
اما اولین تفاوت دیدگاه ساترلند با این دانشمندان در این است که جرم رفتاری هست که آموخته می شود و همانند سایر اعمال انسانی در فرضی که انسان یاد نگیرد که سایر کارها را چگونه انجام دهد ، ممکن است هیچ وقت انجام کاری را نتواند تقبل کند و کاری را انجام دهد ، ایشان مثال می زند که : مثلاً یک فرد تا زمانی که در خصوص مکانیکی آموزش نبیند یک مکانیک نمی شود و همین طور آداب غذا خوردن یا سایر اعمالی را که انسان در جامعه انجام می دهد فرد در رویارویی با جامعه و مشاهده و لمس آنها را فرا می گیرد . ارتکاب جرم هم به همین ترتیب است . کسی تا نداند که می شود سرقت کرد مرتکب سرقت نمی شود . یعنی ابتکار عمل به دست مجرم نیست در زمینه ارتکاب جرم بلکه جرم هم یک رفتار هست مانند رفتارهایی که فرد در جامعه انجام می دهد و در یک فرایند ارتباط آموخته می شود . این اصل دوم ، از اصول نظریه ساترلند بود . یعنی ارتکاب جرم در فرایند ارتباط میان فرد یا گروه های مجرمانه آموخته می شود . می گفت که ممکن است که خیلی از ابزارها و وسایلی که در جامعه وجود دارد موجب این به شود که ارتکاب جرم در جامعه گسترش پیدا کند ، مثلاً در صدا و سیما و تلویزیون ممکن است فیلم هایی وجود داشته باشند که جرم زا باشند و شیوه های مختلف ارتکاب جرم را به فرد یاد بدهند و کودکان و نوجوانان با مشاهده اعمال خشونت بار که از تلویزیون پخش می شود و یا با خواندن بعضی حوادث در روزنامه ها و مجلات هم ارتکاب بعضی اعمال مجرمانه را یاد بگیرند . اما بیشترین و پیش از همه این عوامل آنچه که در یادگیری ارتکاب جرم مؤثر است معاشرت فرد است با فرد مجرم یا گروه های مجرم و کجرو ( معاشرت مستقیم فرد با گروه های مجرم ) اصل سوم که ایشان در توجیه نظریه ی خودشان به آن اشاره کردند این بود که معتقد بود که یادگیری جرم در گروه های صمیمی یا گروه های اصطلاحاً خودی صورت می گیرد ، یعنی گروه هایی که از نظر الگو ، از نظر نظام ارزشی ، از نظر باورها و از نظر مرام و هدفی که دارند با هدف و مرام فردی که مرتکب جرم می شود و در حقیقت در دام آن گروه ها می افتد یک نوع وحدت و اشتراکی میان اینها وجود دارد و همان چیزی که گروه های دوستان یا گروه های تبهکاران یا گروه های ناباب خوانده می شود .
4-اصل چهارم : از اصول نظریه معاشرت های ترجیحی آن است که یادگیری رفتاری مجرمانه شامل دو جنبه است : یعنی فرد در این فرایند هم شیوه های ارتکاب جرم را یاد می گیرد و شگردهای مختلف ارتکاب عمل مجرمانه ، مثلاً شیوه ی استفاده از یک سم یا یک اسلحه مخصوص برای ارتکاب قتل ، شیوه ی استفاده از یک دستگاه یا شئی یا ماده شیمیایی برای بازکردن قفل ماشین ، خاموش کردن دزدگیر با یک بانک و غیر اینها . پس شگردها و طرق فیزیکی ارتکاب جرم بعضاً پیچیده است و بعضاً نیاز به معلومات و مهارت های خاص و بعضاً معلومات علمی ویژه ای است و تردیدی نیست که زمانی فرد می تواند مرتب شود که این شیوه ها را فرا گرفته باشد . ایشان در همین خصوص می گفتند که برای ارتکاب جرم فرد نیاز به انگیزه دارد و در حقیقت انگیزه و سائق و یا همان محرک های عاطفی و روانی برای متفاوت است تردیدی نیست تا زمانی که محرکی وجود نداشته باشد اراده به سمت ارتکاب جرم برانگیخته نمی شود . در همه جرایم عمدی برای تحقق جرم وجود انگیزه ضروری است . مثلاً کسی مرتکب قتل می شود انگیزه او حذف یک رقیب سیاسی در انتخابات است و یا ارث بردن زودتر از موعد از مقتول است . ساترلند معتقد است که در فرایند یادگیری رفتار مجرمانه یک شخص جدیدالورود ترغیب به ارتکاب جرم می شود و ترغیب او با تطمیع و وعده دادن اینکه در نتیجه ارتکاب جرم چه منافعی عاید او می شود صورت می گیرد .
5-اصل پنجم : اصل بعدی از اصول نظریه ساترلند که در حقیقت مهم ترین اصل نظریه ی ساترلند است این است که در جامعه و اجتماع گروه های مختلف به هنجار و نا به هنجار یا قانونمند و قانون گریز وجود دارد . این گروه ها انواع مختلفی دارند . قومی ، سیاسی ، نژادی ، ایدئولوژیکی ، ورزشی ، صنعتی ، فنی و غیر اینها . معمولاً گروه برای رسیدن به یک هدف و مرام خاص تشکیل می شود . اگر گروهی یا گروه هایی که فرد با آنها معاشرت دارد ، گروه های قانونمند و وفادار به قانون باشند فرد ، فردی قانونمند می شود و هنجارهای اجتماعی را محترم می شمارد . به عنوان مثال یک دانشجو که مدت 4 سال در دانشگاه به نحو متوالی تحصیل می کند با بالاترین طبقات فکری جامعه در ارتباط است که معمولاً دانشگاهیان بیش از سایر شهروندان قوانین را مراعات می کنند ، لذا کمتر احتمال دارد منحرف ، کج رو و قانون گریز شود اما نوجوان یا جوانی مشابه این فرد که محل زندگی او مثلاً در محله خاک سفید تهران بوده و یا مدت چند سال در زندان و معاشر زندانیان و مجرمین سابقه دار بوده است خوب تردیدی نیست که از این محیط متأثر می شود و چون در گروه ها و دستجاتی که فرد را احاطه کرده اند غلبه با گروه های قانون گریز است لذا فرد در نتیجه معاشرت با تبهکاران ، دوستان و یا گروه های منحرف و کجرو ارتکاب جرم را می آموزد و به سمت قانون گریزی هدایت می شود و مرتکب جرم می شود. پس هدایت فرد به سمت قانون گریزی در نظریه ساترلند ریشه در آن دارد که فرد در محیطی رشد نموده که قانون گریزی غلیه بر قانون مداری و قانون مندی دارد . حتی ممکن است در چنین محیط هایی ، قانون مداری کج روی تلقی شود . در نتیجه فراوانی معاشرت با این گروه ها به مرور زمان فرد تحت تأثیر قرار می گیرد. نه اینکه از حیث قدرت، غلبه با گروه های کجرو باشد ، بلکه در نتیجه کثرت معاشرت و فراوانی ارتباط و وجود ارتباطات طولانی مدت و عدیده، فرد ارتکاب جرم را از این قبیل افراد و گروه های تبهکار یاد می گیرد و به قدرت گروه ارتباطی ندارد و اگر چه فرد خودش انتخاب می کند ولی این انتخاب نتیجه این است که در محیط مجرمانه قرار گرفته و از طرف محیط در حقیقت فرهنگ ارتکاب جرم و قانون گریزی به فرد تحمیل می شود .
6-اصل ششم : در دیدگاه ساترلند اصل فراوانی معاشرت است .
این اصل بدان معناست که همان گونه که در قسمت قبل توضیح دادیم اگر معاشرت فرد در محیط ها ، گروه ها و دسته جات قانون مدار و قانون مند پیش از گروه های قانون گریز و کجرو باشد خوب فرد در آینده فردی مطیع و قانون مند خواهد شد اما اگر در محیط پیرامونی فرد ، غلبه با گروه ها ، دستجات و افراد معارض با قانون و قانون شکن باشد در نتیجه کثرت ارتباط و معاشرت با این گروه ها ، فرد کجرو می شود .
7-اصل هفتم : ساترلند اعلام داشت البته نفس معاشرت با گروه های ناباب ( منحرف ) جرم زا نیست .
دستگاه عدالت کیفری ، قضات دادگستری ، پلیس ، وکلا و برخی دیگر از نهادهای رسمی مانند سازمان زندان ها و … با مجرمین سرو کار دارند ولی این معاشرت غالباً در مورد افراد جرم زا نیست . علت این است که معاشرت با گروه های کجرو باید دارای سه ویژگی باشد :
1 ـ دفعات معاشرت 2 ـ مدت معاشرت 3 ـ کیفیت معاشرت
اگردفعات معاشرت نادر باشد احتمال متأثر شدن از گروه کجرو و یا منحرف کم است . مثلاً کسی با صدور قرار دادگاه 2 روز بازداشت می شود در بازداشتگاه با عده ای از مجرمین معاشر می شود اما اگر دفعات تکرار شود خوب احتمال متأثر شدن وفراگیری اعمال مجرمانه بیش تر می شود .
ویژگی دیگر معاشرت مدت معاشرت است هر چه مدت معاشرت با گروه های کجرو و جامعه و جامعه ستیز طولانی تر باشد احتمال کجروی و گرایش به بزهکاری در فرد بیشتر می شود .مثلا کسی که به مدت یکسال در زندان تحمل کیفر نموده است در طول این مدت با توجه به طول زمان و اینکه محیط پیرامونی او محیطی مملو از افراد کجرو بوده است یقیناً از این محیط متأثر می شود .
ویژگی دیگر در معاشرت کیفیت معاشرت است . اینجاست که برخی از افراد ، از معاشرت با کجروین و منحرفین آسیب نمی بینند . ارتباط قاضی ، پلیس و کلیه ی مجریان عدالت کیفری با تبهکاران ارتباطی رسمی است اما اگر این ارتباط ، تبدیل به رابطه ای صمیمانه و محفلی و … شد یقیناً همین افراد ( مجریان دستگاه عدالت کیفری هم ) از این افراد کجرو متأثر شده و مرتکب جرم می شوند .
ایشان سه شرط یا سه ویژگی را برای معاشرت مطرح نموده و عنوان کرد ارتباط بایستی به دفعات تکرار شود . لذا احتمال تأثیرپذیری در یک مرتبه کم تر است .ویژگی دوم مدت ارتباط بود یعنی درصورتی که مدت ارتباط محدود باشد احتمال متأثر شدن کمتر است. دیگری کیفیت ارتباط است و گفتیم از نظر ساترلند جرم در محیط خودی آموخته می شود و کیفیت ارتباط باید به گونه ای باشد که شخص از محیط متأثر شود . در حالی که ارتباط های رسمی مانند ارتباط پلیس و قاضی و یا … احتمال تأثیر را کم تر می کند .
بنابراین اگر کسی در مدت اندک و ناچیز در زندان و یا بازداشتگاه اقامت داشته باشد کمتر احتمال دارد که شیوه های ارتکاب اعمال مجرمانه را یاد بگیرد نسبت به زمانی که مدت اقامه او طولانی باشد . مثلاً نوجوانی را تصور بفرمائید که شش ماه یا یک سال به ارتکاب جرمی بازداشت یا در حال تحمل کیفر بوده است . تردیدی نیست که در این مدت به دلیل اینکه محیطی که او را احاطه کرده است عدالت از افراد کجرو و منحرف و ضد اجتماعی این محیط ها بی تأثیر نیست و بر او و دامنه او آلوده می شود به جرم و یا حداقل فنون و شیوه های ارتکاب جرم را در نیتجه معاشرت و هم صحبتی با بزهکاران و مجرمین سابقه دار یاد می گیرد .
نکته ی دیگری که از نظر ساترلند در نظریه معاشرت ترجیحی مورد تأکید قرار گرفت کیفیت ارتباط با مجرمین بود و گفتیم کیفیت ارتباط بسیار اهمیت دارد و این که جرم در محیط خودی آموخته می شود یعنی محیط صمیمانه و دوستانه . یعنی معاشرت زمانی موجب گرایش فرد به سوی ارتکاب جرم می شود که کیفیت ارتباط به گونه ای باشد که فرد را به سوی گروه های منحرف و جامعه ستیز هدایت کند . گفتیم که مثلاً قضات دادگستری ، وکلاء و مأمورین نیروی انتظامی ، سازمان زندان ها و غیر اینها به طور کلی تمام کسانی که به نحوی درگیر مبارزه با جرم هستند و متولی مبارزه با جرم هستند با مجرمین ارتباط دارند و شاید بیشتر از همه ،این افراد هستند که با این افراد و گروه ها در ارتباط هستند و مثلاً وظیفه اصلی آنها نیز همین است اما کیفیت ارتباط آنها رسمی ، قانونی و در حقیقت فرمالیته است . اگر این ارتباط یک ارتباط دوستانه و صمیمی شود آنجاست که احتمال ورود همین افراد به عالم تبهکاری هم می رود . این اصل هفتم است ( توضیحاً اینکه ارتباط قاضی یا وکیل دادگستری با بزهکار نیز یک ارتباط متقابل هست ، لیکن کیفیت این ارتباط با ارتباط یک نوجوان یا جوان با گروه بزهکار متفاوت است ) .
8-اصل هشتم : اصل هشتم از اصول معاشرت های ترجیحی است که فرایند یادگیری جرم چتری عمیق تر از تقلید ارتکات جرم است که تارد اعلام کرده بود در فرایند یادگیری انجام رفتار نهادینه می شود
. یعنی رفتار مجرمانه هم از نظر اخلاقی و ارزشی قبح خود را نزد فرد از دست می دهد و هم از نظر فیزیکی و چگونگی انجام. فرد طریق ارتکاب آن را می آموزد ، مانند هر رفتار دیگری : یعنی یادگیری مستلزم فهم دقیق است در حالی که تقلید یادگیری ارتکاب جرم سطحی است ، اگر چه ممکن است که تقلید منجر به یادگیری شود . تقلید رفتار ، بدون فهم رفتار هم ممکن است ( مثلاً میمون ادای انسان را در می آورد اما این به معنای یادگیری رفتار انسان نیست)
9-اصل نهم : شیوع و گسترش کج رفتاری یا اعمال مجرمانه در جامعه نشانه ی نیازها و اهداف افراد کجرو است که غالباً نیازها و اهدافشان همان نیازهای مشروع اجتماعی است که در نظریه مرتون توضیح دادیم یعنی دزد برای کسب درآمد دزدی می کند اما مشروع بودن هدف رفتار را توجیه نمی کند ( یعنی هدف وسیله را توجیه نمی کند ) .
سازمان اجتماعی جرم
ساترلند اصطلاح نا هماهنگی میان عناصر ساخت اجتماعی را مطلوب نمی داند و بجای آن نسبیت ساخت اجتماعی را ترجیح می دهد و منظور او این است که جرم ریشه درسازمان اجتماعی دارد و بیانگر سازمان اجتماعی است .
ایشان معتقدند افراد با توجه به گروهها و تیپ هایی که در آن قرار می گیرد ،از انها تقلید می کند،به عبارتی این تقلید برای پذیرفته شدن در گروه است
به طور کلی اگر گروهی که فرد در ان ارتباط دارد بزهکاری (انجام جرم) را ارزش بدانند فرد بیشتر در معرض جرم قرار دارد .
پس نتیجه می گیریم که باید برای جلوگیری از به خلاف کشیده نشدن جوانان و نوجوانان باید آنها را ترغیب به گروههایی بکنیم که ارزشهای اخلاقی و معرفتی جامعه را دنبال میکنند.
جرم یقه سفید
اهمیت تاریخی ساترلند استوار بر تعریفیاست که او در ۲۷ دسامبر سال ۱۹۳۹ ضمن سخنرانی خود خطاب به «انجمن جامعهشناسی آمریکا»، تحت عنوان «گناهکار یقه سفید» با مفهومی که امروز «جرم یقه سفید» دارد ارائه داد؛ تعریفی که برهم زنندهٔ مفهومی بود که بر اساس باورهای موجود؛ که اشراف نمیتوانند کاری اشتباه انجام دهند بود و آن را نقض میکرد؛ اصلی که (در قانون باستان میگوید: یک پادشاه نمیتواند اشتباه کند) بیان شدهاست.
جرم یقهسفید در اشارات حقوقی و قانونی دلالت بر سوءاستفاده افراد بلندپایه از موقعیت و مقام خود است که بیشتر با جرایم مالی همراهاست. این نظریه نخستین بار در مبحث جرمشناسی توسط جرمشناس آمریکایی ادوین ساترلند در دهه ۵۰ میلادی مطرحشد.
بر اساس تفکرات وی جرمهای یقه سفید بیانگر فعالیتهای غیرقانونی است که از اشخاص سرشناس و درخور احترام صوری و طبقهٔ بالاتر جامعه سر میزند. شغل و موقعیت اجتماعی و اشرافی این دسته از جنایتکاران ایجاب میکند که مانند طبقه ممتاز جامعه بهترین و گرانبهاترین لباس با یقه سفید بر تن پوشند و صورت ظاهرشان موجب شود تا مردم به آنها گمان بد نبرند و چپاول و غارتگری را دون شان انگارند.
نمونههای جرم یقه سفید شامل کلاهبرداری، رشوهخواری، ترفند پانزی، معاملات نهانی، اختلاس، جرایم اینترنتی، نقض قوانین حق تکثیر، پولشویی، سرقت هویت، و جعل سند و مدرک است.
تفاوت جرایم زنان و مردان
ساترلند و کرسی معتقدند: «اختلاف فاحش جرایم زنان و مردان ناشی از اختلاف موقعیت اجتماعی این دو جنس است؛ اما از وقتی که در کشورهای اروپایی و آمریکایی شمالی مساوات بین زنان و مردان برقرار شد و زنان استقلال اقتصادی یافتند، میزان ارتکاب جرم زنان به میزان جرایم مردان نزدیک شد» . پس با ورود واقعی زنان به اجتماع و به دست آوردن فرصت و موقعیت ارتکاب جرم، نمیتوان از زن شخصیتی عالیتر از مرد انتظار داشت، تا در برابر انگیزههای ارتکاب جرم مقاومت نماید.