انشا در مورد سرگذشت یک رود از زبان خودش – کلاس پنجم
من یک رودم! در دل جنگل زندگی میکنم و در هر فصل از سال شاهد اتفاق های گوناگونی در زندگی ام هستم. وقتی باران رحمت الهی بر جنگل وسیعی که در آن زندگی می کنم می بارد پر آب می شوم و با جوش و خروش در دل جنگل مسیر خود را باز می کنم و آن قدر می روم تا به دریا برسم و خود را در آن غرق کنم.
در دل جنگل اتفاق های متنوعی می افتد که از هرکدام می توان به عنوان معجزه ای از سوی پروردگار یاد کرد و معنای دقیق زندگی را از آن ها آموخت.
من هر روز شاهد جست و خیز و تکاپوی حیوانات مختلف برای ادامه زندگی هستم و می بینم که چطور در پی شکار خود می دوند تا زنده بمانند و جان بچه هایشان را حفظ کنند.
در حوالی این منطقه ای که من در آن هستم هوا بسیار مرطوب و لذت بخش است. آن قدر هوا در این جا پاکیزه است که حتی بیمار ترین ریه ها هم در این هوا بهبود می یابند و زندگی خود را دوباره از سر می گیرند.
زندگی من پر از فراز و نشیب است. به طوری که ممکن است در فصل های گرم سال کامل خشک شوم و بی صبرانه منتظر باران بمانم تا دوباره سرزنده و پر خروش شوم. من هیچ گله ای از این شرایط ندارم زیرا تمام این ها حکمت خدای بزرگ است و برای من بسیار قابل ستایش است.
شما به احتمال زیاد صدای من را شنیده اید و آن را دوست می دارید. زیرا همه می گویند صدای آب بسیار آرامش بخش است و برای بعضی انسان ها دل پذیر و مفرح بخش است. من هم بسیار خشنودم از این که یکی از معجزه های خداوند بزرگ هست و باعث شادی دیگر مخلوقات او می شوم.
جنگل با من زیبا تر می شود و روح تازه ای به خود می گیرد. صدای من به جنگل زندگی می بخشد و به آن رنگ و بویی دیگر می دهد.
در این میان فقط یک چیز است که مرا می آزارد و آن هم آلوده شدن من توسط انسان هایی است که برای تفریح به جنگل می آیند و تنها چیزی که برایشان مهم است خوش گذرانی خودشان است و اصلا به آینده طبیعت بکر و آسیی که به آن می رسانند فکر نمی کنند.
بزرگ ترین درخواست من از شما این است که همان قدر که به پاکیزگی خود و خانه خود اهمیت می دهید آلوده نشدن رود هایی مانند من و طبیعتی که معجزه بزرگ خداوند است هم برایتان مهم باشد و در حفظ آن ها کوشا باشید.